رمان گرما و غبار، داستان زندگی شخصیت اصلی این رمان به اسم الیویا را در هند مستعمره در دهه ی 1920 روایت می کند. الیویا زنی زیباست که از آداب و محدودیت های اجتماعی جایگاهش به عنوان همسر یک دولت مرد بالارتبه ی انگلیسی، به تنگ آمده است. او که برای مدت ها در آرزوی عشق و استقلال خود بوده است، مسحور و دل باخته ی یک شاهزاده ی هندی درگیر در گروه های بزهکاری و عملیات های خلافکارانه، به اسم نواب می شود. اولیویا که مجذوب دلربایی و اظهار عشق پیاپی نواب شده، بیشتر وقت خود را با او می گذراند. اما او حامله می شود و عدم اطمینان از هویت پدر بچه ی درون شکمش، او را بر سر دوراهی بسیار دشواری قرار می دهد. پنجاه سال بعد، زن دیگری به هند می رود تا دریابد چرا به زبان آوردن نام الیویا در محفل خانوادگی ممنوع است. آیا این زن مثل الیویا عمل می کند یا در آینه ی تجربه هایش از سرزمین شگفت انگیز هند، درسی ژرف تر و اسرارآمیزتر نهفته است؟