"شاید برگردم" رمانی است به قلم "پژند سلیمانی" که در آن دو زن، در کنار هم به روایت داستانی می پردازند و سپس به تدریج هر یک پی داستان خود را می گیرد. "شاید برگردم" داستانی نیست که بتوانید در آن مرز دقیقی میان واقعیت و خیال تصور کنید؛ زنان قصه، رویا و غزاله در گرداب قصه غوطه ورند و هرچیزی که متعلق به آن هاست، از واژه گرفته تا روایت داستان، در این گرداب گم خواهد شد. داستان "شاید برگردم" به قلم "پژند سلیمانی"، قصه ی دو زن نویسنده را در کلافی سردرگم که تجربیات آن ها را تشکیل می دهد، روایت می کند. قصه ای که مخاطب می تواند با آن همذات پنداری کند و درون سایه ها و مسیرهای داستانی آن، با شخصیت های اصلی قدم بزند و همراه شود. "شاید برگردم" می تواند به هر کسی که یک جا گیر کرده و در ذهن و قلب خود گرفتار گزاره ای شبیه به عنوان کتاب شده، تعلق داشته باشد. داستانی برای گم شدگان یا آنانی که گم شده ای دارند. صداها در داستان "شاید برگردم" مرتب در حال تغییر و تحول اند. این تغییر گاهی در نظر و دیدگاه های شخصیت ها، خود را نشان می دهد و گاه در عوض شدن نقش قهرمان از قهرمان شخصیتی به قهرمان ایده، خودنمایی می کند. نویسنده در مقدمه ی داستان، خواننده را با قصه همراه می کند و او را در همان جایی قرار می دهد که دلش می خواهد و به این ترتیب زاویه ی دید او را تا پایان داستان، در مسیرهای مختلف و پیچ و خم های قصه ی "شاید برگردم" هدایت می کند.