شیدا دختری جوان و روایتگر زندگی خودش است، او دل در گرو عشقی پنهانی و یک طرفه دارد و از سوی دیگر خانواده اش اصرار دارند برخلاف میل و علاقه قلبی اش با پسرعموی خود یوسف ازدواج کند. یوسفی که نه تنها هیچ حسی به او ندارد بلکه حتی از او منتفر است. آن دو به نامزدی یکدیگر در می آیند اما شیدا تلاش دارد تا هر طور شده خود را از شر ازدواج با او در امان نگه دارد، به ویژه وقتی از هوسرانی بی حد و مرزش آگاه می شود، حتی اگر مجبور به فرار شود آن هم با سعید، پسری که زنان و اهل محل خل و چل خطابش می کنند. هر چه نباشد سعید می تواند به عنوان رهگذری ساده راه را برای شیدا باز کند و کشتی نجاتی باشد که او را به سیاوش پیوند می زند.