راوی چه زن و چه مرد، بیشتر میل به بیان سپرده ای دارد، که پیام اوسانه را به درک در آورده، و رغبت بازگویی و نقل آن را، در کنش و یا واکنش طبع خویش می داند. و این غمز و رمز وسیله ی ارتباط جمعی کهنی است که او ارث دار آن نموده می شود. این اشاره نقض حضور و وجود راویان قدر (گوسان های سرشناس) نیست، که سوای استعداد فردی و شغلی، رغبت از بر کردن و ساختن اوسنه ها را در فرهنگ و ادبیات شفاهی حوزه ی زیستاری خویش، وجهی مثبت و زبان آور، به هر جهت، و یا به هر زبان که تو دانی، شعوری نیک و بدشناسی، و پویا بخشیده اند. دشت توس از این غنای ادبیات شفاهی، بسیار بهره آور و بهره ده دیده شده است و راوی بزرگ آن حکیم أبوالقاسم فردوسی، با پیش زمینه ی جغرافیایی و تاریخی گستره ای زبان روایت و لحن حماسی که به کار گرفته کله کوه این برداشت، و موجودیت مثالی تثبیت شده ی این دشت پردفینه است.