این مطالعه به اهمیت فوق العاده عکاسی به عنوان فرآیند بازتولید و به ویژه نقشی که در مراحل مختلف آن در تکامل پرتره ایفا کرده است، می پردازد. از زمان اختراع عکاسی، یعنی از دهه سوم قرن نوزدهم تا حدود سال 1870، گسترش می یابد و هم شکوفایی هنری و هم انحطاط عکاسی در این دوره را در بر می گیرد. با مطالعه برههای از تاریخ عکاسی، سعی میکنیم تاریخ جامعه بورژوایی دوره مربوطه را روشن کنیم تا از طریق یک مثال عینی، روابطی را که هنر و جامعه را به یکدیگر وابسته میکنند، نشان دهیم.در واقع، در زندگی معاصر، عکاسی مهمترین نقش را ایفا می کند. برای ما امروز سخت است که تصور کنیم صد سال از عمرش نمی گذرد. به ندرت هیچ شکلی از فعالیت انسانی وجود دارد که آن را به نحوی به کار نگیرد. این امر برای علم و همچنین برای صنعت ضروری شده است. عکاسی اکنون بخشی از زندگی روزمره است. او چنان در زندگی اجتماعی گنجانده شده است که ما دیگر او را با دیدن آن نمی بینیم. یکی از بارزترین ویژگی های او این است که در همه اقشار اجتماعی به طور یکسان مورد استقبال قرار می گیرد. اهمیت سیاسی عظیم آن در اینجاست. این ابزار معمولی برای بیان یک جامعه آگاه از اهدافی است که دنبال می کند، از نظر روحی عقل گرا و بر اساس سلسله مراتبی از حرفه ها. در عین حال که ابزار درجه اول این جامعه شده است. قدرت آن در بازتولید واقعیت بیرونی دقیقا - قدرتی که در تکنیک آن نهفته است - به آن شخصیتی مستند می بخشد و به آن ظاهر وفادارترین، بی طرفانه ترین روش بازتولید زندگی اجتماعی را می دهد. ژیزل فرون دپیشگام در تحقیقات کاربردی در زمینه عکاسی در زمینه علوم اجتماعی، در پایان نامه خود روش شناسی جامعه شناسی هنر را به کار می گیرد که «تنها پیشنهاد می کند چرا در چنین لحظه ای از تاریخ باید کشف شود، و در شرایط اجتماعی ای که در آنجا ایجاد می شود، چنین ژانری از اقبال عمومی برخوردار است یا از آن برخوردار نیست.».