برای هر کس که با روش های هوسرل آشناست تعجبی نخواهد داشت که استدلال های مختلف برخاسته از دل پژوهش های او می بایست او را به این مسیر سوق می دادند. هوسرل مدت ها بود که روی دست های از مسائل کار می کرد که در آن زمان براساس علائق خود روی آنها مفصل تحقیق کرده بود، بی آنکه آشکارا از روابط وسیع بین آنها مطلع باشد. تنها با گذشت سال ها بود که الگوی یکپارچه ای از مسائل فلسفی ظهور کردند که هوسرل یا سعی داشت از منظر روش شناختی واحدی آن ها را درک کند یا دست های از خود مسائل و روابط بین آنها را مطالعه کند. بیدرنگ، تمامیت این دسته مسائل از چشم هوسرل چنان ابعاد وسیعی یافتند که نمی توانست از یک شخص انتظار داشته باشد که همه آن ها را حل کند. هوسرل تلاش زیادی انجام داد تا خطوط کلی تمامیت این دسته مسائل را ترسیم کند اما، علی رغم همه تلاش هایش، باید کم و بیش به بررسی خطوط کلی اجزای آن راضی می شد. معمولا به دنبال بررسی هر یک از آن ها دوره های طولانی خستگی جسمی بر او عارض می شد و در طول این دوره هرگز موفق نمی شد تا کار روی ابعاد بیشتری را سازمان دهی کند. هوسرل در دوره های مختلف زندگی بطور مفصل به این مسائل پرداخته است و این مسائل به لحاظ جزئیات با یکدیگر فرق دارند و حول مسائل اصلی یا تزهای بنیادی مختلف متبلور شده اند و...