این مجموعه، از 14 داستان کوتاه با برخی از این عناوین، تشکیل شده است: "آرایش آدمهای فلزی"، "حوضی به اندازهی دست گربه"، "اسفندیار در کوچههای ما قدم میزند"، "دور از چشم کلاغها" و "انتری که سوگوار لوطی است". برای نمونه در داستان "حوضی به اندازهی دست گربه"، راوی زندگی مردم روستایی را به تصویر میکشد که از حملهی موشها به تنگ آمدهاند. مادربزرگ که موشها لحاف او را جویدهاند، تصمیم میگیرد گربهی سیاه "آقا شفیع" را به خانه بیاود تا تهدیدی باشد برای موشها، اما با آمدن گربهی سیاه، ماهیهای حوض مادربزرگ، یکی یکی کم میشوند. مادربزرگ نیز سرانجام گربه را بیرون میاندازد.