همانند هر چیز دیگری، دریغ کردن عشق میتواند با شدت و ضعف متفاوتی انجام شود. در یکسوی بردار، یک والد میتواند در پاسخ به رفتاری که کودک انجام داده است، آنقدر ظریفانه خود را کنار بکشد و احساس و عاطفه کمتری از خود بروز دهد که شاید خودش نیز به آن آگاه نباشد. در سوی دیگر بردار، یک والد ممکن است خیلی با صراحت به کودک بگوید: «وقتی این رفتارها را بروز میدی، تو را دوست ندارم» یا «وقتی این کارها را میکنی، اصلا نمیخواهم جلوی چشمم باشی.» بعضی از والدین عشق خود را از کودک با امتناع از پاسخ یا نادیده گرفتن او دریغ میکنند. آنها ممکن است با صدای بلند این را نگویند، اما پیغامی که ارسال میکنند کاملا روشن است: «اگر کاری را که من دوست ندرام انجام بدی، تظاهر میکنم که به تو توجهی ندارم، گویی که تو اینجا حضور نداری. اگر میخواهی دوباره به تو توجه کنم، باید از من اطاعت کنی.» گروه دیگری از والدین نیز بهصورت فیزیکی خود را از کودک جدا میکنند. این کار به دو طریق صورت میگیرد. یا پدر و مادر از کودک دور میشوند (این درحالی است که کودک گریه میکند و با وحشت فریاد میزند: مامان برگرد، برگرد) یا آنکه کودک را به اتاقش یا مکان دیگری تبعید میکنند، جایی که والدین حضور ندارند. این شیوه ممکن است «انزوای اجباری» نامیده شود و نامگذاری آن نیز درست باشد، اما ازآنجاییکه ممکن است این نامگذاری باعث شود بعضی از والدین حس بدی پیدا کنند، اصطلاح ملایمتری بهجای آن مورداستفاده قرار میگیرد، اصطلاحی که به ما اجازه میدهد از مواجه شدن با آنچه در واقعیت اتفاق میافتد، اجتناب کنیم. این اصطلاح، «وقفه» است. درحقیقت، این شیوه انضباطی محبوب، نوعی دریغ کردن عشق است لااقل زمانیکه کودکان برخلاف ارادهشان به مکانی فرستاده میشوند. هیچ اشکالی ندارد که به کودک حق انتخاب بدهیم تا در زمان خشم و ناراحتی به اتاق دیگر یا هر مکانی که دوست دارد برود. اگر او خودش انتخاب کرده که مدت زمانی را تنها سپری کند و همه چیز (ازجمله اینکه چه زمان محیط را ترک کند، کجا برود، چهکار انجام دهد و چه زمانی برگردد) در اختیار خودش باشد، این برای او معنای تبعید یا تنبیه ندارد و میتواند مفید هم باشد. این، آن چیزی نیست که من نگرانش هستم. تمرکز من بر اصطلاح وقفه، زمانی است که والدین بهعنوان حکم حبس انفرادی اجرا میکنند. درک حقیقت وقفه با درک ریشه کلمه وقفه فهمیده میشود. وقفه درواقع مخفف عبارت وقفه در تقویت مثبت است. این کار حدودا نیمقرن پیش بهعنوان راهی برای آموزش حیوانات آزمایشگاهی ایجاد شد. بهطور مثال آنگونه که از نوشتههای بی. اف. اسکینر و همکارانش برمیآید، برای آموزش یک کبوتر برای نوک زدن به نقاط مشخصی، آنها را نسبت به روشن شدن چراغ یا دادن غذاهای متنوع بهعنوان پاداش، شرطی کردند و بهاینترتیب در آنها تغییر ایجاد کردند. بعضیاوقات آنها با دریغ کردن غذا یا خاموش کردن همه چراغها سعی در تنبیه کبوتران میکردند تا بفهمند آیا این کار باعث خاموشی رفتار نوک زدن میشود یا نه. این کار با سایر موجودات نیز انجام شد. یکی از همکاران اسکینر در سال ۱۹۵۸ مقالهای تحت عنوان کنترل رفتار شامپانزهها و کبوتران با وقفه در تقویت مثبت منتشر کرد. در طول چند سال، مقالههای دیگری در مجلههای روانشناسی تجربی با عناوینی همانند «مدت زمان وقفه و سرکوب رفتار ناشایسته در کودکان» پدیدار شد. در این نوع مطالعات، کودکانی در معرض وقفه قرار میگرفتند که بهعنوان افرادی عقبافتاده و پرورشگاهی توصیف میشدند. اما پس از چندی، متخصصان تربیتی که در ابتدا مخالف آموزش کودکان همانند حیوانات آزمایشگاهی بودند، این نوع مداخله رفتاری را برای همه کودکان بدون استثناء تجویز کردند. آنها با شوق به والدین توصیه میکردند هنگامیکه کودکان عمل ناشایستی انجام میدهند، از روش وقفه استفاده کنند. بهزودی این روش به رایجترین روش توصیهشده فرایند تربیت در نوشتههای حرفهای، برای دوره پیش از نوجوانی تبدیل شد. ما درباره یک روش حرف میزنیم که بهعنوان راهی برای کنترل رفتار حیوان آغاز شد. هر سه این کلمات ممکن است سوال چالشبرانگیزی را در ذهن ایجاد کنند. کلمه رفتار که ما پیشتر نیز با آن مواجه شده بودیم: آیا تمرکز ما با