الچین صفرلی (Elchin Safarli) در کتاب وقتی برگشتم خانه باش (when I return, be at home) داستان مردی را روایت میکند که قربانی سرنوشت بد و بیعدالتی زمانه شده. او که سوگوار مرگ دختر خود است، توانایی هضم این فقدان عظیم را ندارد و این داغ بزرگ را همانند صلیبی سنگین بر دوش خود حمل میکند. او که نمیتواند تلخی، سودازدگی و رنجی را که هر لحظه درونش بیش از پیش جای باز میکند تحمل کند، شروع به نامه نوشتن میکند. او در این نامهها دخترش را مورد خطاب قرار میدهد و هر آنچه را که در زندگی روزمره برایش اتفاق میافتد، با او به اشتراک میگذارد. این نامهها باعث میشوند در مورد آنچه در طول زندگی برای ما اتفاق میافتد فکر کنیم. گاهی زندگی به قدری پر سرعت در مقابل چشمانمان حرکت میکند که ما فرصتی نمییابیم که دربارهی آنچه روزمرهی ما را احاطه کرده تامل کنیم. زندگی با چشمان بسته کار چندانی ندارد. این همان چیزیست که نویسندهی مشهور آذربایجانی در کتاب وقتی برگشتم خانه باش دربارهی آن به ما میگوید. لحن زنده، دلچسب و اندوهناک نویسنده شما را در دنیای درونی قهرمان داستان غوطهور میکند. به شیوهای که ممکن است ساعتها بگذرد و بدون آن که گذر زمان را احساس کرده باشید، مشغول مطالعهی این کتاب جذاب و پرکشش باشید. احساس جریانیافته در کتاب وقتی برگشتم خانه باش شگفتانگیز است و رابطهی ظریف میان یک پدر و فرزندش را آشکار میسازد. آثار این نویسنده عمیق و سرشار از تجربیات انسانیست؛ به شیوهای که میتوانید خود را به جای شخصیت اصلی بگذارید و با او همدلی کنید.