در این اثر بیش از هرچیز طعم گس تنهایی موج می زند و داستان آدمهایی است که محزون و سرگشته نه جسارتی دارند و نه اعتراضی می کنند. سهل و ممتنع. این عنوانی است که می توان بدرستی درباره داستان های ریموند کارور به کار برد؛ به تعبیر عام تر یک جور فریب دلخوش کننده. دلخوش کننده از این بابت که خواننده ، آن هم خواننده ای که کار و مشغله اصلی زندگی اش نوشتن است ، می پندارد که چنین نوشتنی چه ساده و یافتن این موضوعات چه به آسانی میسر است. آنقدر که دم دستی و بدیهی به نظر می رسند. چیزهایی هستند مثل خود روزمرگی ، ولی چنین تصوری داشتن مثل دست دراز کردن در ته چاه برای گرفتن ماه است ، در حالی که ماه در میانه آسمان به تو می خندد.