«راحیل» زنی است که بر اثر شرایط بد اقتصادی جامعه و خانواده مجبور به کار در کارخانهای میشود. او شرایط سختی را پیش از ازدواج گذرانده است. مادر او فوت کرده و پدر، برادرانش و نامادری او را مجبور به ازدواج تحمیلی در سن کم کرده بودند. بعد از ازدواج با «حامد»، مردی که درک درستی از زندگی مشترک نداشت شرایط سختتر شده بود و راحیل مجبور بود علاوه بر کجفهمی حامد، برای برادران او نیز مثل مادر باشد. راحیل علاوه بر کار در کارخانه، در خانه نیز کار میکرد و درس میخواند. با وجود شرایط دشوار او رویاهای بزرگی در سر داشت و با اثبات شایستگی خود به کمک مدیر کارخانه که مردی کامل و سیاستمدار بود، پلههای ترقی را با سختکوشی طی میکرد تا به آرزوهای دیرینه خود برسد.