داستانهای جنایی با دقت و وسواس در جزئیات رفتاری شخصیتهایشان پیش رفته و به سرانجام میرسند و ازهمینروی وجه روانشناختی این داستانها بهگونهایست که هر کارآگاهی در این داستانها، ورای پلیس بودن یا نبودنش، به مانند روانشناسی چیرهدست عمل کرده و معماهای قتلها را حل میکند. رمان «پوست بر زنگار» راهش را از مسیر دیگری آغاز کرده و پس میرود: روانشناسی به ناگه درگیر ماجرایی جنایی شده و در مسیر یافتن راز جنایتها قرار گرفته است. مسیری که رازهایی بسیار از سالهای دور به صحنهی امروز آورده و از پیچوخمهای خانههای چهارگوش و ششگوش شهرکی دورافتاده، آنچه باید هویدا شود را همچون خانههای متروک همان شهرک، از دل روابط متروک آدمهایش نمایان میکند. کتاب «پوست بر زنگار»، داستان فهم این نکته است که هر جنایتی یک نقص ذاتی دارد که باید برای یافتن آن نقص، راهها را پیمود و از جستوجو دست برنداشت تا رازهایش فاش شوند!