ما، همهی ما سینهفیلها، بیشاز همهی آنها که دیده، خوانده و شناختهایم، دو نفر را چنان دوست داریم که فکر میکنیم ای کاش میشد عمر ما کوتاهتر بود و عمر آنها درازتر! «آندره بازن» و «سرژ دنه»، بزرگترین معلمان ما، هردو به پیری نرسیدند (بازن در 40 سالگی و دنه در 48 سالگی، درگذشتند) و این گویی سرنوشتی بود که هربار میخواست به ما بگوید: «باید بدون آنها ادامه دهید!» بازن که محافظ اندیشیدن و عشق ورزیدن به سینما، در هنگامهی جنگ جهانی بود، ظهور فرزندانش (گدار، تروفو، ریوت، رومر، واردا، دمی، شابرول و ...) و تغییر تاریخ سینما را به چشم ندید و رفت، ولی با آمدن دنه، پسر سینما، همه فهمیدند که مسیر بازن بیتوقف است و باید به نقطهی درست بازگردیم، به میراث او و اهمیت کارش در مواجهه با سینما. شاید به همین دلیل است که دنه شیفتهی «رم، شهر بیدفاع» بود، فیلمی همسال خود او، فیلمی که بازن بسیار دوستش داشت، فیلمی که برای همیشه، مسیر ثبت و ضبط تاریخ و واقعیت را تغییر داد. میراث سرژ دنه، در مسیر میراث آندره بازن، علاوه بر مجموعهی همهی متنهای درخشانی که طی سه دهه در کایهدو سینما، لیبراسیون و ترافیک نوشت، در کتابی کوچک و بینهایت عزیز تجمیع شده، حاصل گفتوگوی «سرژ توبیانا» با دنه، پنج ماه پیش از درگذشتش؛ «استقامت؛ کارتپستالهای سینما»؛ کتابی که به اقرار، یک «سینهبیوگرافی»ست در پیوند زندگی پسر سینما با زندگی سینما، زندگی فیلمها! کتاب، همانطور که خود دنه میخواست، با مقالهی درخشانش «نمای تراکینگ فیلم کاپو» شروع شده و با متن گفتوگوی 9 ساعتهی دو سرژ ادامه یافته و با ضمیمهی مقالهی دورانساز «ژاک ریوت» دربارهی فیلم کاپو به پایان میرسد: «دربارهی خوارانگاری»؛ مقالهای که همواره سرژ دنه دوست داشت به آن رجوع کرده و دربارهی اهمیتش حرف بزند. کتاب استقامت اگر همین چند جمله را برایمان داشت، توضیحی بود بر حدیقف ماجرای ما و سینما: «بدون تردید جوهرهی چیزی که ما آن را «سینهفیلی» مینامیم، رسیدن در واپسین لحظه، تقریبا خیلی دیر، و وانمود کردن به این باور است که ضیافت هنوز ادامه دارد. سینهفیل کسی نیست که نسبت به یک دورهی طلایی که از آن شناخت دارد یا ندارد حس نوستالژیک داشته باشد، و فکر کند که دیگر مانند آن نیامده است. بلکه، سینهفیل فردی است که حتی در لحظهی مواجهه با فیلمی که به تازگی به نمایش درآمده – یک فیلم معاصر – عبور «چیزی که خواهد شد» را حس کند.»