کتاب شکونتلا، نمایشنامه ای سانسکریت و کهن، نوشته ی کالیداس است که داستان شکونتلا در حماسه ی مهاباراتا را دراماتیزه می کند. شخصیت اصلی داستان این نمایشنامه، دختری به نام شکونتلا است که در کودکی توسط والدینش رها می شود. شکونتلا پس از آن، در صومعه ی مردی پارسا به نام کانوا زندگی می کند و به بانویی زیبارو تبدیل می گردد. در حالی که کانوا و سایر پارسایان برای زیارت، صومعه را ترک کرده اند، پادشاه دوشیانت که برای شکار به جنگل آمده، به شکلی اتفاقی از صومعه گذر می کند و یک دل نه صد دل عاشق شکونتلا می شود. پادشاه با شکونتلا ازدواج می کند و روزی مجبور می شود برای رسیدگی به امور به پایتخت برود. او از همین روی، به شکونتلا حلقه ای می دهد تا به وقت وصال مجدد، آن را دوباره بازستاند. اما طی یک اتفاق، شکونتلا مورد لعن و نفرین قرار می گیرد و مسیر زندگی اش کاملاً دگرگون می شود.