همیشه دلیلی برای جنایت وجود دارد، اما این بار درکش حتی برای ستوان ایو دالاس و گروه همکارانش هم دشوار است. هنرپیشه ای جوان در یک سالن سینما به قتل می رسد. اما ماجرا زمانی جالب می شود که جنایی نویس مشهور، بلین دلانو، در محل کار ستوان به دیدارش می آید و حقیقتی هولناک را آشکار می کند؛ شباهت چند قتل اخیر با قتل های توی داستان هایش؛ کسی هست که از روی آخرین مجموعه کتاب های آن نویسنده همۀ این قتل های بی رحمانه را بازآفرینی می کند، از کتابی به کتاب دیگر! اکنون این جنایت های خونین و تخیلی، یکی پس از دیگری، در زندگی واقعی رنگ حقیقت به خود می گیرند و ایو برای حل چنین معمای خاصی به همۀ مهارت و تجربۀ خود نیاز دارد. خوشبختانه همسرش، رورک، یکی از طرفداران داستان های دلانوست و برایش هرگز مهم نیست موارد جنایی چقدر سیاه و ترسناک باشند؛ او همیشه خوشحال می شود از اینکه دوش به دوش همسر باهوشش از معماهای جنایی پرده بردارد. خنجری در تاریکی بود. در یک شب سرد ماه فوریه، در طول یک نمایش روانی در مرکز شهر، شخصی یک چکش یخشکن به گردن شانل ریلان فرو برد، و فورا در بین جمعیت توریست ها و مستان در میدان تایمز ناپدید شد. به دوست صمیمی شانل، کسی که برای یک تماس تلفنی از تئاتر بیرون آمده بود؛ مانند صفحه نمایش سیاه و سفید قدیمی، غیر واقعی به نظر می رسید. خون شانل همه جا را قرمز کرد، مرگ او همه چیز اما غیر واقعی بود.