مردی با چمدان هایش» نمایش نامه ای است مشتمل بر نوزده صحنه، که قصه ی مردی بی نام و بی نشان را روایت می کند. مردی آواره و چمدان به دست که فکر می کند از سرگردانی نجات پیدا می کند. اوژن یونسکو، استاد نمایش نامه های ابزورد در این اثر هم توانسته است بازی های زبانی، تکرارهای پوچ گرایانه، و بی هویتی را به خوبی انتقال دهد. مکان داستان جایی است نظیر ونیز، اما گویا پاریس است. زمان داستان سال 1938 است یا 1942 و یا 1950. نام مرد مشخص نیست و در طول نمایش نامه خواننده به سه چهار اسم ظن می برد. مرد بی نام و نشان در جست وجوی هویتی است که دقیقا نمی داند از کجا نشأت می گیرد. او می خواهد به مقصدی مشخص برسد و مهر پایانی به سرگردانی هایش بزند اما «مردی با چمدان هایش» فرجام مشخصی ندارد. بعضی بر این گمان اند این مرد بی نام و نشان همان اوژن یونسکو است که در رومانی متولد شد و سال ها در فرانسه بدبختی کشید تا هویتی جدید پیدا کند. او خیلی زود مجبور شد، زادگاهش؛ رومانی، را به سوی فرانسه ترک کند، و خیلی زود مجبور شد به خاطر داشتن مدارکی مبنی بر هویت تازه اش درگیر موقعیت های پیچیده بوروکراسی شود. یونسکو بعدها به مجله فیگارو گفته که این مرد نمایش «مردی با چمدان هایش» خود اوست. خواب های آشفته این مرد، خواب های آشفته اوست و رویای رسیدن به آرامش و سکونت رویای او و خیلی از هم نسلان او بعد از جنگ جهانی دوم است. خود اوژن یونسکو می گوید: «برای من، تئاتر و به ویژه تئاتر من، اغلب اوقات نوعی اعتراف است. می کوشم مصیبتی درونی را که برای خودم غیر قابل درک است بر روی صحنه منعکس کنم. در حالی که به خودم می گویم دنیای کوچک من که تصویری از دنیای بزرگ است، ممکن است اتفاق بیفتد که این دنیای درونی قطعه قطعه شده از هم گسیخته، به نوعی، آیینه و سمبل تضادهای جهانی باشد.» با این که موضوعات کلانی همچون، خانواده، جنگ و مرگ در محوریت این نمایش نامه اوژن یونسکو قرار دارد، اما بی شک مهم ترین سوژه هویت است. نه تنها «مرد اول» که شخصیت ها و فردسان های دیگری که در این نمایش نامه حضور دارند، همه به نوعی از بی هویتی و سرگردانی رنج می برند. این وضعیت بغرنج بیشتر شبیه کابوسی می ماند که تمامی ندارد، یک کابوس بلند.