داستان رمان قاتلان بدون چهره، با جنایتی خشونت آمیز و سنگدلانه آغاز می شود: در شبی سرد در مزارع دوردست سوئد، کشاورزی سالخورده به قتل می رسد و همسرش، با طنابی به دور گردن و در حال مرگ رها می شود. آخرین کلمات خارج شده از دهان زن کشاورز، به زبانی خارجی بوده و تنها سرنخ پلیس از این جنایت به حساب می آید. این موضوع، به مشکلات بازپرس پلیس، کرت والاندر می افزاید و ممکن است آتش مشکلات در عقاید متناقض و متضاد نسبت به مهاجرین را شعله ورتر سازد. والاندر، برخلاف عدم موفقیت در روابط خود با همسر سابقش، دختر فراری اش و دادستانی زیبا اما متأهل که او را شیفته ی خود کرده است، درمی یابد که قادر به حل و فصل این مسئله است. او پیش از آن که این وضعیت پرتنش از کنترل خارج شود، تمام وقت خود را صرف پیدا کردن مجرم این پرونده می کند اما به سرعت متوجه می شود که این پرونده، نیازمند تمام انرژی و از خود گذشتگی اوست.