فلیشا مجرد، حامله و بی پول است. او از محله ای کوچک و ایرلندی نشین دزدی می کند و برای یافتن نامزدی که رهایش کرده است، در مناطق صنعتی و میانی انگلیس، حیران و سرگردان است. اما او با مردی چاق، حدودا پنجاه ساله و بسیار منطقی به اسم آقای هیلدیچ آشنا می شود که می خواهد یکی دیگر را به شمار دخترانی بیافزاید که اکنون به خاطراتش پیوسته اند. اما اتفاقاتی عجیب، ناراحت کننده و ترسناک، پرده از تخیلات و توهمات هیلدیچ و فلیشا برداشته و داستانی مهیج شکل می گیرد که هواداران آلفرد هیچکاک و روث رندل را مسحور خود خوهد کرد. توانایی تمام عیار و ژرفای بینش ویلیام ترور، و ترکیب عناصر آسیب شناسانه با آرایه های ادبی، استاندارد جدیدی در این ژانر خلق کرده است. ترور استادی است که همچنان در حال کاوش در توانایی های خود است.