علف ها آواز می خوانند، اولین رمان دوریس لسینگ، در آفریقای جنوبی تحت سلطه ی سفیدپوستان می گذرد. رمان علف ها آواز می خوانند ، شرح از هم پاشیدگی انسان ها و همچنین، نقدی بسیار جامع و کامل اما کمتر دیده شده از مسائل اجتماعی است. ماری ترنر، از یک زن جوان بااعتماد به نفس و مستقل، تبدیل به همسر افسرده و مستأصل یک مزرعه دار ناموفق می شود. با گذشت سال ها، کار و فشار مزرعه طاقت فرساتر شده و یأس و فروماندگی ماری رو به فزونی می گذارد؛ تا اینکه یک برده ی سیاه پوست مرموز و تنومند به نام موسی وارد زندگی آن ها می شود. ماری و موسی[ارباب و برده]که در زندان غم و اندوه خود، اسیر گشته اند، دائما احساسات متناقضی چون علاقه و نفرت را نسبت به یکدیگر تجربه می کنند. انفجار تنش روحی و روانی میان دو شخصیت در صحنه ای به یادماندنی، این حکایت جذاب درباره ی نزاع های نژادی را در آفریقای جنوبی تحت استعمار، به سرانجام می رساند. علف ها آواز می خوانند، از طریق ترکیب ذهن خلاق لسینگ با خاطرات تجربه شده ی او در کودکی، خطرات و مسیر زندگی نفس گیر یک زن را در ستیز با سرنوشت بی رحمانه ی خود، نشان می دهد.