«من احضار شده ام. پنجشنبه، رأس ساعت 10.» یکی از روزهای زندگی یک کارگر جوان کارخانه ی تولید پوشاک، در زمان حاکمیت مستبدانه ی نیکولای چائوشسکو، با این جملات آغاز می شود. این زن جوان قبلا مورد بازپرسی قرار گرفته است اما باور دارد که این بار، مسئله فرق دارد. جرم او، دوختن یادداشت هایی در آستر کت و شلوارهای ارسالی به ایتالیا است. یادداشتی با اسم و آدرس او وجود دارد که روی آن نوشته شده است: «با من ازدواج کن.» فکر او در راه رسیدن به محل بازپرسی، به افراد مختلفی مشغول می شود: دوستش، لیلی که هنگام فرار به مجارستان تیر خورد؛ پدربزرگ و مادربزرگش که پس از این که همسر اولش آن ها را لو داد، از کشور اخراج شدند؛ سرگرد آلبو، بازپرسش که هر جلسه را با بوسه ای بر انگشتان او آغاز می کند و پائول که برخلاف دائم الخمر بودن، معشوق و تنها فرد مورد اطمینان شخصیت اصلی داستان است. او که غرق در همین افکار است، ایستگاه مورد نظر را از دست داده و خود را در خیابانی ناآشنا می یابد. در مقایسه با چیزی که او در آن خیابانمی فهمد، ترس از قرار ملاقات با بازپرس، بسیار کم رنگ و محو جلوه می کند. هرتا مولر در رمان قرار ملاقات، ترس های تحقیر کننده ی زندگی تحت حاکمیت رژیمی سرکوب گر را به خوبی به تصویر کشیده و این اثر، جایگاه او را به عنوان یکی از برترین نویسندگان اروپا تثبیت کرده است.