در دهه ی 1680، صنعت برده داری در آمریکای شمالی و جنوبی، دوران آغازین خود را سپری می کند. بازرگان و ماجراجویی انگلیسی-هلندی به نام جیکوب وارک، صاحب زمینی کوچک در مناطق شمالی است. او علیرغم بی رغبتی اش نسبت به خرید و فروش انسان، مجبور می شود یک دختربچه ی برده را به عنوان بخشی از طلب خود از مزرعه داری در ماریلند بپذیرد. این دختربچه، فلورنس نام دارد. او که می تواند بخواند و بنویسد، ممکن است در زمین جیکوب به درد بخورد. فلورنس که از طرف مادرش طرد شده است، ابتدا سعی می کند عشق را با لینا، خدمتکار سالخورده ی خانه ی ارباب جدیدش، تجربه کند و بعد از آن، در طلب عشق آهنگری جذاب و آفریقایی می رود که هرگز برده نبوده و به صورت ناگهانی وارد زندگی شخصیت های این خانه شده است. رمان یک بخشش، آشکارکننده ی جنبه ها و لایه های زیرین برده داری است، اما در اصل، داستان چندپهلو و درگیرکننده ی یک مادر و دختر است،مادری که برای نجات دخترش، او را ترک می کند و دختری که شاید هیچ وقت از رنج و درد این جدایی رهایی نیابد.