ایوان، گوریلی آرام و بردبار است. او که در خروجی شماره ی هشت زندگی می کند، به آدم های بازدیدکننده از او در پشت دیوار شیشه ای محل اقامتش عادت کرده و به ندرت دلش برای زندگی در جنگل تنگ می شود؛ در واقع خیلی کم به آن فکر می کند. ایوان به جای اندیشیدن به جنگل، به برنامه های تلویزیونی ای که دیده و دوستش استلا، فیلی سالخورده، و سگی ولگرد به نام باب فکر می کند. اما بیش از هر چیز، ایوان به هنر و چگونگی درک و ثبت مزه ی انبه یا صدای برگ های رنگی می اندیشد. او سپس با رابی، بچه فیلی که از خانواده اش جدا شده، آشنا می شود و این آشنایی باعث می شود که ایوان، از دریچه ای جدید به خانه و هنر خود نگاه کند. با آمدن رابی، سر و کله ی تغییر نیز پیدا می شود، ولی این وظیفه ی ایوان است که از این تغییر برای ایجاد جهتی مثبت در زندگی اش بهره ببرد.