داستان رمان میراث در سال 1943 می گذرد و ماجرای سرباز آلمانی جوان به نام ونک را پی میگیرد که وظیفه ی حفاظت از ساحل نورماندی را به عهده دارد. ونک پس از گذشت مدتی، خود را در میانه ی جنگی سخت می بیند که دشمن اصلی اش در آن، تنهایی و فلاکت است. فساد در میان مقامات ارشد، بسیار شایع به نظر می رسد. از منابع و ذخیره ی مواد غذایی مورد نیاز نیروها دزدی می شود و سربازان خسته و گرسنه مجبورند تا از میدان های مین عبور کنند و از مزارع فرانسوی دور و اطراف، سیب زمینی بدزدند. ونک برخلاف تمامی قوانین و قواعد ارتش، رابطه ای دوستانه با استوار اسکلینگ شکل می دهد. جانب داری های اسکلینگ از سربازان تحت فرمانش باعث شعله ور شدن خشم افسری دیگر در ارتش شده و هنگامی که زمان جنگ در جبهه های روسیه فرا می رسد، ترس، تردید و بی اعتمادی بین نیروها باعث رقم خوردن پایانی شوکه کننده می شود.