سالامانکا تری هیدل، دختری سیزده ساله است که به ریشه ی نیاکان بومی و خون اصیل جاری در رگ هایش افتخار می کند. او به همراه پدربزرگ و مادربزرگ عجیب و غریبش از اوهایو به مقصد آیداهو در سفر است. سالامانکا در طول سفر، قصه ی شخصیتی به نام فیبی وینترباتم را برای پدربزرگ و مادربزرگش تعریف می کند: فیبی دختری بود که پیام های اسرارآمیزی دریافت می کرد، با دیوانه ای بالقوه ملاقات کرده و مادرش ناپدید شده است. اما در پس قصه ی فیبی، داستان زندگی خود سالامانکا و مادرش قرار دارد. مادر او، در صبحی از ماه آوریل، راهی سفری به سوی آیداهو شد و قول داد که قبل از شکوفه دادن گل های لاله، به خانه بازگردد. اما او بازنگشت و حالا سالامانکا امیدوار است که در روز تولد مادرش، او را ببیند و به خانه بازگرداند؛ گرچه پدرش معتقد است که این کار هیچ نتیجه ای نخواهد داشت. رمان با کفش های دیگران راه برو، رمانی چندوجهی، اسرارآمیز و تأثیرگذار است. قلم بدیع شرون کریچ، به داستانی منحصربه فرد پرداخته که مطمئنا تا مدت ها در ذهن مخاطبان خواهد ماند.