مدرسه کیوتو، به عنوان موثرترین مکتب فکری مدرن ژاپن، با بررسی شباهت ها و تفاوت ها بین سنت های فلسفی غربی و فلسفه ها و مذاهب آسیای شرقی که از دوره کلاسیک در زندگی ژاپنی مهم بودند، صحنه را برای یک گفتمان فلسفی مشخصا ژاپنی فراهم کرد. دستمایه ی مکتب کیوتو، فلسفه ی منحصرا غربی نبود. نیشیدا بنیانگذار این مکتب، تفکر شرقی را به مثابه ی نظامی فلسفی با اهمیت برابر با همتای غربی اش تلقی می کرد. و با بهره گیری از محتوای هر دو سنت، معمار نظام فلسفی نوینی شد. وی نخستین فیلسوف متفاوتی بود که در عصر مدرن ظاهر می شد؛ متفکری که شرق و غرب را به مواجهه کشاند، آنها را در قلمروی فراخ که نه شرق بود و نه غرب، اما هر دو را در بر می گرفت، درهم آمیخت. کرسی فلسفه پردازی عالم گیر، که زاده ی عصر مدرن بود برجسته ترین ویژگی فلسفه ی کیوتو بود. روش فلسفیدن نوین نیشیدا، الهام بخش مکتب کیوتو شد که پرنفوذترین جنبش فلسفی ژاپن قرن بیستم گردید. تعهد اصلی اصحاب مدرسه ی کیوتو خود-ابرازگری فرهنگی، یا حتی گفت وگوی میان ادیان جهان نبوده، بلکه رسالت آنها جستار ناب فلسفی برای حصول حقیقت بوده است. هرچند برای بیشتر متفکران کیوتو، فلسفه ی دین اصل و فرجام نهایی تفکرشان بوده، اما تنها دغدغه ی آنها نبوده است بلکه مجموعه ی وسیعی از مسائل فلسفی از جمله متافیزیک، انتولوژی، معرفت شناسی، منطق، انسان شناسی فلسفی، فلسفه ی تاریخ، فلسفه ی فرهنگ، اخلاق، نظریه سیاسی، و فلسفه ی هنر مورد توجه آنها بوده است.