سرنوشت درگیر چه شوخی وحشتناکی است ؟ رامش پسری جوان است که در کلکته به تحصیل حقوق مشغول است و به همنالینی خواهر یکی از هم کلاسی هایش دل بسته است. اما وقتی رامش پس از فارغ التحصیلی به شهر خود برمیگردد میفهمد پدرش دختر دیگری را برای ازدواج با او در نظر گرفته است. رامش ده دختر می رود تا با او ازدواج کند آنها در راه برگشت گرفتار طوفان می شوند. وقتیکه رامش به هوش می آید، متوجه می شود فقط خودش و یک دختر در ساحل هستند. اما این دختر کمالا نام دارد و اصلا همسری نیست که پدرش انتخاب کرده بود. با شکستن یک قایق زندگی رامش عوض می شود .آنها از کلکته دور می شوند تا زندگی مشترک را آغاز کنند با آنکه رامش قادر به فراموش کردن همنالینی نیست ، دختری که همیشه عاشق او بوده اما نتوانسته با او ازدواج کند. در همین حال ، همالینی باید قلبش را مانند سنگ کند در حالی که پدر و برادرش برای او دنبال داماد می گردند... کشتی شکسته داستانی درباره عشق و ایثار ، ایمان و تحمل است که بی انتهاست و تاگور در آن حکمت و فلسفه ی هند را با مسائل مدرن می آمیزد.