کتاب طوفان جنگ کتابی پر حادثه است.ماری بارو زمانی که از خیانت کال در آستانه نابودی کامل بود، متوجه ماجرا شد.حال آنکه مصمم شده بود از قلب و احساس خودش محافظت کند و آزادی را برای سرخ ها ارمفان بیاورد و از سلطنت نورتا نهایت محافظت را بکند و این امر را جز با سقوط یک بار برای همیشه سلطنت نورتا میسر نمیبیند او در راستای اندیشه خود کارش را با گذاشتن تاج بر سر میون آغاز میکند. اما هیچ کس به تنهایی پیروز نمی شود و پیش از آنکه سرخ ها متحد شوند ، او نیز باید با پسری که قلب او را شکست، کنار بیاید تا پسری را که تقریبا او را در نبرد خرد کرده بود ، شکست دهد. متحدین قدرتمند نقره ای کال ،در کنار ماری و گارد اسکارلت نیروی عظیمی را بوجود می آورند. اما میون آنچنان شبفته ماری میشود که از هیچ راهی برای تصاحب او دریغ نمیکند.حتی اگر این به معنای تخریب همه چیز و هرکسی باشد. جنگ دارد می آید و کل ارتش ماری برای پیروزی تلاش میکنند.آیا پیروزی برای سرنگون کردن پادشاهی سیلور کافی است؟ یا ممکن است دختر آذرخشی برای همیشه ساکت شود؟