بیش از سه قرن است که مردم به دشت «اگرا» برای دیدن تاج محل، موسوم ممتازمحل، بستر ابدی «ارجمندبانو» ملکه هندوستان میروند و بر این بنای سراپا سپید با اعجاب می نگرند. انگار طلیعه جاودانگی و نماد زیباترین زیباییهاست که جهان آفرینش آفریده است. چه بود که این بلور فراسوی زیبایی را آفرید؟ فقط عشق که پاکترین درخشش نهاد انسانی است. شاه جهان شاهنشاه هندوستان، امپراتور جهان، تازیانه خشم و رحمت الهی، اسطورهای که بر ارابهای زرین بر تارک گنبد هندوستان میایستاد و مردم بر او کرنش میکردند، در اوج کبریایی اسیر و بنده خودخواسته عشق افسانهای خویش به همسرش بود. شاه جهان نیمی از عمر را در کنار همسرش، و نیمی دیگر را به یاد او، و در اندوه بیپایان نیستی او به سر برد. تسلایش زیستن به یاد او بود. میخواست روح همسرش را در کالبدی بدمد که پاکی و زلالی عشق را تجلی کند. با این امید تاج محل را بنا کرد. بیست هزار زن و مرد در بیست و دو سال باقی عمر شاه جهان، به احداث این بنا همت گماردند. زبدهترین معماران آن عصر از چهارگوشه جهان، از ایران، از سراسر هندوستان، از کشمیر، از ترکیه و هر کشور صاحب هنری، در اگرا گرد آمدند تا این شاهکار بدیع را خلق کنند. نفیسترین سنگ مرمر سفید، گرانبهاترین جواهر امپراتوری مغول به دست نامیترین هنرمندان آن زمان، در این بنا بکار رفت تا اعجاز هنر را جلوهگر سازد. نرده مرمرین دور گور که نفاست و ظرافت آن بیبدیل است به دست «مورتی» پیکرتراش هندو و خالق تندیس خدایان ساخته شد و خود و همسرش عمر را بر آن نهادند. عشق شاه جهان و ارجمند هر چند ناب و بیآمیغ، ولی حاصل آن فرزندانی بود که به هم تاختند و برای تصاحب تخت طاووس، دیهیم پادشاهی امپراتوری مغول، دست به خون یکدیگر آلودند. «تی. ان. موراری» با خامهای شیرین این داستان بیادماندنی را نقل میکند و همراه با آن بخشی از تاریخ قرن هفدهم میلادی هندوستان را ورق میزند. قدرت بیکران امپراتوری مغول را شرح میدهد که در راس آن مردی که بر پیل کوهپیکر مینشست و هزران اسیر میگرفت، خود اسیر عشق همسر خویش بود.