با پایان کار استیوی بل در مدرسهی الینگهام، مدرسهای که او توانست در آن به معماهای پیچیدهی چند قتل در قرن گذشته و در زمان حال پی ببرد، در واقع دورهی دبیرستان استیوی به سر رسید. بسیاری از جوانان باهوش و با استعداد، پس از دبیرستان به کالج یا دانشگاهی میروند تا به تحصیلات خود ادامه دهند. اما مگر امکان داشت استیوی بتواند کالجی شبیه به دبیرستان الینگهام پیدا کند، کالجی که در آن استیوی میتوانست به هر کاری که دلش میخواست بپردازد؟ مطمئنا نه. پس تصمیم به کار در یک سوپرمارکت میگیرد تا هم وقت آزاد خود را پر کند و هم بتواند تاحدودی از نظر مالی مستقل شود. مادر استیوی هم از این تصمیم او راضی به نظر میرسید. دستکم حالا دخترش دیگر با قتل و آدمکشی و ماجراهای جنایی سر و کار نداشت و خطری جان او را تهدید نمیکرد. اما استیوی اطمینان داشت که اگر خود او هم به دنبال کارهای جنایی نرود، این ماجراهای جنایی و کارآگاهی هستند که سرانجام به سراغ او خواهند آمد. کاری که استیوی در مدرسهی الینگهام انجام دادهبود آنقدر مهم، شگفتانگیز و بیسابقه بود که به همین آسانی فراموش نمیشد و به بایگانی کارهای جنایی نمیپیوست. این بار از او خواسته شد که به رازها و معماهای چند قتل بسیار مرموز و پیچیده که در دههی هشتاد قرن گذشته در یک کمپینگ رخ داده بود و تا کنون کسی نتوانسته بود بفهمد قاتل کیست، یا اصلا جریان چه بوده، پی ببرد. آیا او باز هم خواهد توانست پرده از رازها و معماهای رمزآلود این ماجراهای جنایی بردارد؟ آیا اینبار هم او با جنایتهای دیگری که با ماجرای قتلهای زمان گذشته ارتباطی تنگاتنک دارند روبهرو خواهد شد؟ استیوی با آن شامهی تیز کارآگاهی خود بوی دود را احساس میکند. اگر دود باشد، حتما آتشی هم افروخته شده است. اما چگونه و کجا؟…