دست نامرئی، از آشناترین ویژگیها و عناصر نوشتار سم شپرد بهره میبرد. از کهنالگوها تغذیه میکند و در عین حال به مسائل روزجامعهی امریکایی هم نیمنگاهی دارد. دیالوگهای آنی و دفعتی در کنار مونولوگهای مالیخولیایی در آن خوش نشستهاند. واقعگرایی ملازم نویسنده (این یکی نسب به داستانهایش هم میبرد) مسیر پرشهای فکر و ضربت سورئالیته را سد نکرده است. اما در نگاهی کلی، این یکی از نمایشنامههایی است که در پرتوش، پروژهی فکری نویسنده را میشود معنا کرد: آدمهای معنا باخته و ته خط، که به میانجی عشق ماشین و کنش و هیجان و آمیختگی شباروز با مظاهر جهان نو، گویا در جستوجوی دستاویزیاند برای گذران. بهبودی درکار نیست و سناریو پیداست که رنگ مصالحهای را یافته با روزگار ناهمراه، برای بقا. این میان معنا در خود موقعیت است و دادههای متن. گفتوگوی دائمی با متنهای پیشین هم به سنت نویسنده بهراه است و شپرد دمی از ارجاعات مالوف غافل نمیشود. دست نامریی از بهترینها و برای ما فارسیزبانان، مهجورترین متون نمایشی درامنویس فقید امریکایی است.