”تارتارن” مردی قد کوتاه، خپل، قدرتمند و حدودا چهل و پنج ساله است که در دهکده ی کوچکی به نام ”تار اسکن” در کشور فرانسه زندگی می کند. او استعدادهای بسیاری در زمینه های مختلف از جمله موسیقی، تئاتر و … دارد، هم چنین علاقه ی زیادی به شکار و مطالعه ی کتاب های مربوط به این موضوع دارد. این مهارت های تارتارن در کنار دست و دلبازی های او و پول های زیادی که به مردم به خصوص، واکس زن هایی که همیشه جلوی باغ ” بائوباب ” معروف، پلاس هستند می داد؛ او را تبدیل به ”لرد سیمور” یا شاه بازارهای سرپوشیده ی تاراسکن کرده بود. مردم آن منطقه همگی شکارچی بودند و هر یکشنبه برای شکار، خارج از دهکده جمع می شدند، تا اینکه با گذشت مدت زمانی دیگر حیوانی برای شکار کردن در آن منطقه باقی نمانده بود و مردم برای اجرای این سنت قدیمی خود به شکار کلاه هایی که به ”کلاه شکار” معروف بود و در بازار فروخته می شد، می پرداختند. تارتارن تعداد زیادی از آن ها را در منزل نگه داری می کرد و مهارت ویژه ای نیز در شکار این کلاه ها داشت. روزی از روزها یک گروه سیرک وارد دهکده شد که یک شیر واقعی به همراه داشت و تارتارن تنها کسی بود که در مقابل شیر ایستاد و از آن نترسید. به دنبال همین ماجرا مردم دهکده قهرمان خود را تشویق می کنند تا به الجزایر برود و یک شیر واقعی شکار کند، تارتارن که بسیار مغرور و متکبر بود نتوانست ترسی را که در دل داشت بروز داده و قاطعانه بگوید که به این سفر نخواهد رفت. بنابراین او با تشویق و همراهی اهالی دهکده سوار بر کشتی شده و به سمت الجزایر برای شکار شیر می رود …آیا او پیروزمندانه از این سفر باز خواهد گشت؟