رمان دلقک و هیولا با اعدام الیزابت در هوای مه آلود لندن شروع می شود؛ ولی آیا او واقعا قاتل شوهرش است؟ الیزابت چه رازی را پنهان می کند؟ پس چرا جان کری در یادداشت های روزانه اش می نویسد: «صبح زیبای درخشانی بود و بوی قتل به مشامم می آمد»؟ تمام شخصیت های مهم این داستان، از جمله کارل مارکس، دان لنو و جرج گیسینگ، مقاله ای را می خوانند که می گوید قتل، یکی از هنرهای زیباست... *** «هرکس از لندن خسته است، از زندگی خسته است، ولی هرکس از پیتر اکروید خسته است، باید به سیاره ی دیگری برود.»* اونینگ استاندارد *** پیتر اکروید، برنده ی جوایز معتبر ادبی، در ابتدا شاعری همدم جان اشبری بود که بعدها رمان نویس شد و به پاس دستاوردهای ادبی اش مفتخر به دریافت دکترا از دانشگاه برونل شد.