«یولیا فرانک در «زن ظهر» داستان خانواده «هلنه وورزیش» را در طی بیش از سه دهه روایت می کند.» «نویسنده مفهوم «زن ظهر» را از یک افسانه اسلاوی به وام گرفته است. در این افسانه، زنی، سر ظهر با داس از راه می رسد و خواب مردم را آشفته می کند و از آن ها می خواهد که به مدت یک ساعت هر آنچه را که درباره پنبه ریسی می دانند، تعریف کنند. او که از خواسته «زن ظهر» سر باز زند، نفرین می شود و به سرگیجه و پریشان حالی گرفتار می آید و سرانجام می میرد. یولیا فرانک در این رمان تلاش می کند در رویارویی با «زن ظهر» (در مفهوم نیاز به بازروایی آنچه که اتفاق افتاده و بازبینی در گذشته و سرنوشت یک زن ستم دیده و در همان حال ستمگر) کلمه های مناسبی را بیابد.»