«مرگ و زندگی» منتخبی است از ادبیات پراکنده جان استن بک در قالب یک مجموعه داستان. به مانند سایر شاهکارهای استن بک مفاهیم به کار برده شده در این داستان ها برای مخاطب ملموس و درد آشناست. در «مولی مورگان» به عنوان شاخص ترین داستان این کتاب، نویسنده به جای مقدمه چینی برای فرار از دنیای پر از ستم و نابرابری، مخاطبین را به رویارویی با واقعیت دعوت می کند. در بخشی از این داستان می خوانیم: « یک بار پدر رفت و دیگر برنگشت. هیچ وقت پول نمی فرستاد و کاغذ هم نمی نوشت اما این بار دیگر حسابی غیبش زد. تا دو سال منتظر شدند بعد مادرشان گفت او باید مرده باشه. بچه ها از این فکر لرزیدند، اما باور نکردند. چون آدمی به خوبی و زیبایی پدرشان نمی شد که بمیرد. لابد در گوشه ای از دنیا سرگرم ماجرایی تازه بود. لابد مشکلاتی بود که نمی توانست به خانه برگردد. روزی که آن دلیل ها از میان می رفت او می آمد. روزی با سوغات های بهتر و قصه های خوب تر از همیشه بازمی گشت. اما مادرشان می گفت لابد تصادفی شده. لابد مرده. مادرشان حواس پرت بود. آگهی های کار را می خواند که بتواند خرج خانه را تهیه کند. پسرها گل های کاغذی می ساختند و با خجالت می فروختند…»