کمتر کسی است که از بزرگی و عظمت کلام مولانا جلال الدین بلخی آگاه نباشد. کافیست یک بار شمشیر اشعار مولانا جان زیبایی پرست انسان را لمس کند و دیگر این زخم شیرین آگاهی و عرفان چنان در وجود ریشه می دواند که ذهن را یارای بازیافتن از آن نیست. غزل های دیوان شمس از نظر قالب و وزن دارای سبک خاصی هستند که در دنیای ادبیات ایران و حتی ملل بی نظیر و تنها متعلق به شخص مولاناست. گستردگی و تنوع وزنی ابیات این دیوان نشان دهنده ی توانایی بی بدیل او در سرودن شعر و غزل است و بسیاری از محققان مولوی پژوه دلیل این تنوع و قالب خاص شعری را بداهه بودن و سروده شدن در مجالس سماع دانسته اند. این است که شور و طرب این مجلس ها در روح عرفانی غزل آمیخته شده و طبیعی ترین شکلی را که یک شعر می تواند داشته باشد به خود گرفته است. کمتر شاعری پیدا می شود که این حجم محتوای عمیق و عرفانی را بدون آمیختن به تصنع ادبی به جهان عرضه کند و در طول قرن های متمادی قابلیت ارتباط برقرار کردن با ذهن و جان انسان ها را حفظ کند. اما آنچه کلیات شمس را از باقی آثار مولانا متمایز می کند سوز و گداز درونی اوست که همچون جریانی آذرین و ناآرام درون او قلیان می کند و در نهایت در قالب شعر راه خود را به بیرون پیدا می کند. این جوش و خروش درونی در زبان شناسی ابیات هم مشاهده می شود و گاهی مولانا در یک غزل از واژگان متنوع فارسی و ترکی و عربی استفاده می کند و گویی برای رام کردن اسب چموش کلام از افسار و دستگاه چند زبان بهره می برد. اکثریت ابیات این کتاب که به دیوان کبیر معروف است،خطاب به شمس تبریزی نوشته شده و شامل غزل ها، رباعیات و ترجیع بندهای مولاناست.