این داستان با رویکرد رفتار شناسی در عشق،به ایجاد چالشهای عمیقی در ذهن مخاطب میپردازد.راستین و سلوا، به عنوان شخصیتهای اصلی داستان بارها در موقعیتهایی قرار میگیرند که منجر به یک واکاوی دوباره و شناخت تازهای از درونیات فردیشان میشود. به گونهای که مخاطب را نیز با خود همراه کرده و او را در گردبادی از چیستیها به گردش وامیدارند.داستان، از بخش آی سی یوی یک بیمارستان آغاز می شود، جایی که سلوا به کما رفته و همسر سابقش، راستین، به عنوان همراه به آنجا فراخوانده شده. روایت داستان با فلاش بک های پیوسته به گذشته، ماجرای این ازدواج نافرجام را به تصویر کشیده و راستین سرگردان را همراه مخاطب وادار به واکاوی گذشته گنگ و مبهمی که در ذهنش، با سلوا داشته وا میدارد... روایت چندگانهی داستان، ،طعم از نو دیدن و کشف دوبارهی انسانها را به مخاطب میچشاند.گوشه چشم کوچکی که نویسنده به مفاهیم علم فیزیک و تعمیم آنها به حوزه روابط انسانی داشته، سبب خلق دیدگاه تازهای برای مخاطب شده و به جذابیتهای داستان میافزاید.