شاهکار گمشده و یکی از دستاوردهای مهم ادبیات روسیه در نیمه دوم قرن بیستم. تابستان در بادن بادن توسط The New York Review of Books به عنوان «شاهکار کوتاه شاعرانه» و توسط دونالد فانگر در لس آنجلس تایمز به عنوان «گیرا، اسرارآمیز و عمیقا تکان دهنده» تحسین شد. رمانی پیچیده و بسیار بدیع، تابستان در بادن بادن، روایتی دوگانه دارد. زمستان است، اواخر دسامبر: گونه ای از «اکنون». یک راوی-تسیپکینیس در قطاری که به لنینگراد می رود. و همچنین اواسط آوریل 1867 است. داستایوفسکی، فئودور، و همسرش، آنا گریگوریونا، تازه ازدواج کرده، برای یک سفر چهار ساله در راه آلمان هستند. این مانند کتاب استاد سن پترزبورگ اثر جی ام کوتزی، فانتزی داستایوفسکی نیست. این یک رمان مستند هم نیست، اگرچه نویسنده آن وسواس زیادی داشت که همه چیز را "درست" کند. هیچ چیز اختراع نیست، همه چیز اختراع شده است. اشتیاق بی پروا داستایفسکی به قمار، به حرفه ادبی و همسرش با عشق بخشنده او مطابقت دارد که به نوبه خود با عشق شاگرد ادبیات، لئونید تسیپکین، به داستایوفسکی طنین انداز می شود. سوزان سونتاگ در یک مقاله مقدماتی قابل توجه (که در نیویورکر منتشر شد) توضیح می دهد که چرا زنده ماندن تابستان در بادن بادن چیزی شبیه به معجزه است و رویداد مبارک انتشار آن در آمریکا را با شرحی از زندگی محاصره شده سایپکین جشن می گیرد. و لذت های مهم رمان شگفت انگیز او.