نستا آرچرون همیشه فردی مغرور بوده که بهسادگی خشمگین شده و بهسختی دیگران را میبخشد؛ و از زمانی که برخلاف خواستهاش وادار به رفتن توی کالدرون شده و به فی بزرگی تبدیل گشته در تلاش برای یافتن جای خود در این دنیای غریب و مرگ باری است که حالا باید در آن زندگی کند؛ و بدتر از همه، انگار توانایی پشت سر گذاشتن ترس و وحشت نبرد با هایبرن و هر آنچه را که در آن جنگ ازدستداده ندارد. فردی که بیش از دیگران اعصاب او را تحریک میکند، کسی نیست جز کاسین، این جنگجوی زخمخورده که موقعیتش در دربار ریسند و فیرا او را مدام در نزدیکی نستا نگه میدارد؛ اما خشم نستا تنها چیزی نیست که در حضور کاسین تحریک میشود. آتشی که بین آنها شعله میکشد غیرقابلانکار است و وقتی ناچار به زندگی باهم در یک خانه میشوند، بیشازپیش حرارت میگیرد. دراینبین، ملکههای انسان خائن نیز که طی جنگ اخیر به قلمرو خود بازگشتهاند متحدی جدید و خطرناک یافتهاند که حضورش صلح شکننده حاکم بر دیگر قلمروها را تهدید میکند؛ و کلید بازداشتن این تهدید جدید در دست کاسین و نستاست که باید با گذشتهی شوم خود روبهرو شوند. نستا و کاسین در دنیایی غرق در جنگ، در دنیایی که عدم اطمینان و بیثباتی آن را فراگرفته با هیولاهایی بیرون و درون وجود خود روبهرو شده و به دنبال بهبود و پذیرش در آغوش یکدیگر میگردند.