وینست پاری در دنیای نوآر قهرمان یگانهای است؛ مرد ازنفس افتادهی رمان گذرگاه تاریک اهل جدال و خشونت نیست، بااینحال پایش به قتل باز شده است. او زندانی بیگناهی است که به جرم قتل همسرش به حبس ابد محکوم شده و غرور خدشهدارشدهاش و فشارهای خردکنندهی زندان سانکوئنتین او را وادار به فرار میکند. وینسنت این بیرون تنهاست، جایی برای پنهان شدن ندارد و میداند اگر آیرین، این زن ناشناس زیبا، او را در اتومبیلش پناه نمیداد، ساعتی بعد دوباره در چنگال پلیس و پشت میلههای زندان بود. حالا وینست پاری مجبور است چهرهای جدید بیابد و هویتی نو برای خود دستوپا کند؛ او میخواهد قاتل واقعی همسرش را پیدا کند تا غرور ازدسترفتهاش را بازیابی کند و شاید دوباره دل ببازد. با این حال دست تقدیر در میانهی این تعقیبوگریز او را به جغرافیای دیگری خواهد کشاند.