مردم مغولستان، تا پیش از فروپاشی کمونیسم، مجبور به سکوت دربارۀ موسس سرزمین خود بودند. نام او احساسات ملیگرایانۀ مغولها را برمیانگیخت و ضمنا چنگیزخان امپریالیست به حساب میآمد. تازه پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی بود که نوادگان چنگیز توانستند نام او را بزرگ بدارند و تصویر او را بر اسکناسها بنشانند، برایش بناهای یادبود بسازند و فرودگاهی را به نام او کنند. اما دنیای تاریخ و ادبیات در این فاصله نام چنگیزخان را فراموش نکرده بود و دست بر قضا یکی از نویسندگانی که رمانی با نام او نگاشت، گئورگی ایوانوویچ واسیلی یان، از همان کشور اتحاد جماهیر شوروی بود و رمانش برندۀ جایزهای دولتی نیز شد. مورخان و مغولشناسان نیز ترجمۀ مهمترین متن تاریخ مغول یعنی تاریخ سرّی مغولان را به زبان مادری خود آغاز کرده بودند که «قدیمیترین سند موجود در مورد چنگیزخان و فرزندان او و چگونگی تأسیس حکومت مغول» است. چنگیز خان به روایتی نه در میدان نبرد و در مصاف بقا دشمن، بلکه در بستر تب و بیماری از پا درآمد. تقدیر چنین بود که قریب هفتصد سال بعد گلزان چیناگ، نویسنده و شمن مغولتبار، در کشوری که دست خان مغول هرگز به آن نرسید، در رمانی تاریخی و روانشناختی، نه شب آخر زندگی او در بستر مرگ را روایت کند. چنگیز خان در این نه شب تبآلود و کابوسبار، سرگذشت خود را مرور میکند و به داوری خویشتن مینشیند.