"اصلاحگری" نیازمند فرهنگ است. این فرهنگ نیاز به آموزش، تربیت و یادگیری دارد. با بهکارگیری این فرهنگ، تغییر، تحول و حرکتی در جامعه به وجود میآید که این حرکت وظیفه دارد حالات انفعالی را به جنب و جوشی معقول تبدیل کند. اصلاحگری وظیفه دارد تا در زمینهی وفاق اجتماعی و شایستهسالاری گامهای جدی بردارد. همچنین اصلاحگری وظیفه دارد تا تغییر در جهت بهبود جامعه را تشویق کند. در کشور ما یکی از مشکلاتی که اصلاحات یا قانون با آن روبهرو است، "ساختار اجتماعی" است. این ساختار از انقلاب مشروطیه به بعد، از وضع ایلی عشیرهای به زمین داری دوران رضاشاه تغییر ماهیت داد. این ساختار با کمک سرمایههای خارجی به سمت فرآیند صنعتی تجاری شدن در حرکت بود. با انقلاب اسلامی و جنگ، بخش تجاری و نامولد تسلط بیشتری پیدا کرد. در این ساختار، شفافیت به سختی میتوانست جا بگیرد. در بخش صنعتی است که مدیریت نیاز به برنامهریزی و به کارگیری علم، تکنیک، فنآوری و آموزش و دانشگاه دارد. اینک اصلاح ساختاری، بیش از هر زمان ضرورت پیدا کرده است. این اصلاح باید زمینههای اعتماد ملی را در جامعهی کارگری، صنعتی و دانشگاهی بگستراند. اصلاحات وظیفه دارد، متخصصان و صاحبان فن را در امور عمومی تصمیمگیری مشارکت دهد و زمینهی رشد و اعتلای آنان را به وجود آورد. در چنین فضایی است که مشارکت مردمی معنا پیدا میکند. نگارنده در کتاب حاضر مسالهی اصلاحگری در ایران را مطرح کرده است. وی نخست به مسائل نظری اصلاحی، یعنی آزادی، سعهی صدر و تحمل دیدگاههای مخالف، با مثالهایی از جان لاک پرداخته است. سپس نظری کوتاه به فرآیند اصلاحی انگلستان؛ نوسانات اصلاحی و محافظهکارانهی فرانسه، اسپانیا و پرتغال پس از زوال حکومت مستبدانی چون فرانکو و سالازار داشته و عدم سنت اصلاحی روسیه را مرور کرده است. در پایان نیز به فرآیند اصلاحی ایران، به ویژه در دوران امیرکبیر و مصدق پرداخته شده است.