لودویگفونمیزس در عصر آزادیستیزی و آزادیگریزی شوالیه آزادی بود. در روزهایی که یکی با آرمانهای کمونیستی سوسیالیستی، دیگری با شعارهای فاشیستی و برخی هم با سنتهای محافظهکارانه به آزادیهای فردی و هر نگرش لیبرالی میتاختند و هر یک به گونهای دولت/حکومت را میستودند، میزس از انگشتشمار متفکرانی بود که از آزادی شهروند در برابر انواع دولتپرستی دفاع کرد. او رویگردانی از ایدههای لیبرالیسم را سرآغاز تباهی و خونریزی میدانست. به همین دلیل در واقع برای خوشبختی بشر مبارزه میکرد. میزس در این کتاب با لحنی جدی، البته سرخورده و گاه عصبی و توامان غمگین، تلاشهای سیاسی و علمی خود را شرح میدهد. کتاب در واقع سرگذشت افکار و نظریههای اوست و نه شرح وقایع روزمره زندگیاش. با کمک آنچه او در این خاطرات روایت کرده است، هم میتوان زمینه و زمانه او را شناخت و هم میتوان دیدی کلی و آگاهیبخش درباره اندیشههایش به دست آورد، در جدال شوالیهوار او در دفاع از آزادی.