«سه گفت و شنود بین هیلاس و فیلونوس» کتابی نوشتهی جرج برکلی، فیلسوف و اسقف ایرلندی قرنهای هفدهم و هجدهم است. این اثر بهصورت دیالوگ بین دو شخصیت هیلاس و فیلونوس نوشته شده است و به عنوان متنی کلاسیک در سنت ایدیالیسم شناخته میشود. ایدهی اصلی برکلی در این کتاب این است که هیچ چیز خارج از ذهن وجود ندارد و تمامی ابژههای تجربه چیزی جز تصوراتی نیستند که خدا در ذهن ما قرار داده است. در این کتاب برکلی، هیلاس را نمایندهی دیدگاه ماتریالیستی معرفی میکند و از طرف دیگر حرفهای خودش را از زبان فیلونوس، به عنوان مدافع دیدگاه غیرماتریالیستی (آنچه که بعدا کانت به همانطور که از اسم کتاب پیداست، این اثر شامل سه گفتگو بین هیلاس و فیلونوس است. در گفتگوی اول فیلونوس نظریات ماتریالیستی هیلاس مبتنی بر وجود ماده را به چالش میکشد و نتیجه میگیرد که مادهباوری یک فرضیهی بیفایده و غیرقابل درک است و تنها دیدگاه معقول این است که بپذیریم چیزی جز تصورات و اذهان وجود ندارد. در گفتگوی دوم هیلاس به طرح اشکالات و انتقاداتی نسبت به نظریهی غیرماتریالیستی برکلی میپردازد، مانند مسئلهی واقعیت و اعتبار شناخت و سپس فلونوس به این ایرادات پاسخ میدهد. در گفتگوی آخر هیلاس اعتراف میکند که در مقابل استدلالهای فیلونوس قانع شده است، با این حال تردیدهایی دارد، مانند تفاوت بین تصور واقعی و خیالی و رابطهی بین تصورات و کلمات، که فیلونوس به آنها نیز میپردازد. به طور کلی این اثر یکی از مهمترین آثار فلسفی تاریخ محسوب میشود و این اسقف مسیحی مسائلی را مطرح میکند که هنوز هم مورد بحث و مخالفت است. به هر ترتیب خواندن این اثر به تمام علاقهمندان تاریخ اندیشه پیشنهاد میشود.