پیش از آنکه مغول نیشابور را از صفحه روزگار ناپدید ،کند یک عده به ابر شهر پناه برده بودند. این آدم ها را میتوان دوست نداشت؟! – زهری میخواهم که هیچ تریاق نداشته باشد و در ساعت بکشد! صاحب این جمله ۹۹ سال زندگی کرد و فقط حملهٔ ایلغار مغول توانست او را در ساعت بکشد. از او خواستند نیشابور را ترک ،کند به آستانهٔ محمد محروق اشاره کرد: اصلم اینجاست کجا بروم؟ اینکه من طرفدار ،اصالتم دلیل دیگری نمی.خواهد همین یک جمله از جدم حیدر کافی است. حتی اگر از نسابهگری چیزی نمیدانستم. همین جمله برایم کافی بود که برای همیشه چشمم را به روی همه چیز ببندم و اصل را به اصالت بدهم. به قول حکیم نظامی گنجوی: همه عالم تن است و ایران دل نیست گوینده زین قیاس خجل چونکه ایران دل زمین باشد دل ز تن به بود یقین باشد ابر شهر نامی است برای نیشابور که مهد و موطن بسیاری از عرفای نامی در روزگاران مختلف بوده است. رضا ،روای داستان ابرشهر است که با تصرفی باطنی و دستیابی به علم انساب وارد ابرشهر می شود. ابر شهر در کنار قصه ای که با شیوه رئالیسم عرفانی نوشته شده است و در این زمینه نوعی شیوه جدید برای قصه گویی ایرانی خلق کرده از دوران امام رضا علیه السلام آغاز می شود و با تاکید بر زندگی محمد محروق پیش می رود و با روشی نو و بدیع به سراغ بسیاری از عرفا و زاهدان نامی روز گاران می رود و قصه را به زمانه امام خمینی می رساند. در این میان شخصیتهایی چون احمد غزالی، بایزید بسطامی، سید حیدر آملی ،سید علی قاضی ملا حسین قلی همدانی و دهها عارف زن و مرد دیگر نیز وارد ماجرای داستان می شوند.