موسیقی «اصیل» چه سنخی از موسیقی است؟ خاستگاه ایده اصالت کجاست؟ آیا موسیقی غیر اصیل (به معنای بی اصل و ریشه) وجود دارد؟ اگر «اصالت» یک قطعه موسیقی با معیار همخوانی آن با حدود و هنجارهای یک سنت موسیقایی سنجیده می شود، آیا برداشت تمام پروردگان یک سنت از این حدود و هنجارها یکسان است یا حتی کسانی که هم نظرند آیا یکسان عمل می کنند؟ توصیف آهنگساز، اجراگر و حتی شنونده موسیقی در جامعه ای که به گمان یا باور خود یک موسیقی «اصیل» دارد از چگونگی اتصالش به این موسیقی چیست و آن ها از نقش خود در حفظ، تداوم و تحول احتمالی سنت چه تصوری دارند؟ آیا این سنت موسیقایی به موسیقیدان امروزی تعلق دارد یا در واقع او متعلق به این سنت است و هویت موسیقایی خود را از آن می گیرد؟ این کتاب از دریچه پدیدارشناسی نگرشی نو به آهنگسازی، اجرا و شنیدن موسیقی دارد. نویسنده با تکیه بر سنت های فلسفه قاره ای و تحلیلی و مثال های متنوع از موسیقی کلاسیک غربی و جاز، تعریفی نو و جامع از بداهه عرضه می کند که بر مبنای آن، ساختن، اجرا و شنیدن موسیقی همواره با نوعی از بازآفرینی بی وقفه موسیقی، یا همان بداهه، گره خورده است. بحث های این کتاب می تواند به ویژه برای علاقه مندان فلسفه هنر، موسیقی شناسان و موسیقی دانان جذاب باشد.