تکرار کتابی است که در سال 1843 توسط سورن کیرکگور نوشته شد و با نام مستعار کنستانتین کنستانتیوس منتشر شده است تا نامش منعکس کننده ی مضمون کتاب باشد. کنستانتین در این کتاب بررسی می کند که تکرار امکان پذیر است یا خیر ، این کتاب شامل آزمایش های او و رابطه ی او با بیمار بی نامی است که در طول کتاب از او با عنوان مرد جوان نام می برد. مرد جوان عاشق دختری می شود ، به او پیشنهاد ازدواج می دهد ، این پیشنهاد پذیرفته می شود ، اما مرد جوان اکنون نظر خود را تغییر داده است. کنستانتین به محرم راز مرد جوان تبدیل می شود. و در واقع مشکل مرد جوان همان مشکلی است که خود کیرکگور با رجین اولسن داشت. او به او پیشنهاد ازدواج کرده بود ، او قبول کرده بود ، اما کیرکگور نظر خود را تغییر داده بود. کیرکگارد به " آزمایش کردن احساسات نامزدش" متهم شد. در کتاب تکرار کنستانتین معتقد است که "تکرار و یادآوری یک حرکت است ، در جهت های مخالف ، چرا که چیزی که یادآوری می شود در واقع تکرار می شود ." فردی ممکن است سعی کند "لذت را به طور مداوم تکرار کند و لذت را در چیزی موقتی جاودانه کند". این همان چیزی است که کنستانتین در تلاش است تا آن را انجام دهد. وی امیدوار است که تکرار به یک مقوله جدید فلسفی تبدیل شود. این کتاب با ترجمه ی مترجم زبردست، صالح نجفی، عرضه شده است.