کتاب فردا دیر است روایت اریک و دخترکوچکش، آنانینا است که هفت سال می شود تنها زندگی می کنند و سوار بر گاری ، از شهری به شهر دیگری می روند. این تنهایی را خودشان انتخاب کرده اند… تا اینکه شبی در ماه ژوئن، طوفان و تگرگ مجبورشان می کند در خانه زنی به نام ولانتین را بزنند. آیا این طوفان مسیر زندگی هر سه نفرشان را تغییر می دهد؟ انیس لودیگ، یک بار دیگر توانسته است با شیوه ای جدید، فضای کتاب کمی پیش از خوشبختی را تکرار کند و قدم به دریای پرتلاطم احساسات انسانی بگذارد. پس از موفقیت چشمگیر کمی پیش از خوشبختی، نویسنده باری دیگر بازگشته است تا به ما بگوید که اشتیاق و میل به زندگی می تواند بسیار قوی تر از زخم ها و ترس های گذشته باشد.