در کتاب "همسر دوست داشتنی من" نوشته ی "سامانتا داونینگ" آمده است : داستان عشق ما ساده است. من با یک زن فوق العاده آشنا شدم. ما عاشق شدیم. بچه دار شدیم و به حومه ی شهر نقل مکان کردیم. ما بزرگترین رویاها و تاریک ترین رازهای خود را به یکدیگر گفتیم و بعد حوصله مان سر رفت. ما مثل یک زوج معمولی به نظر می رسیم. ما همسایگان شما هستیم ، والدین دوست فرزندتان ، آشنایانی که برای صرف شام با آن ها اصرار دارید. همه ی ما اسرار خود را برای زنده نگاه داشتن ازدواجمان داریم. فقط راز ما به صورت اتفاقی به قتل مربوط است. این زوج دیوانه در قلب اولین رمان معمایی به قلم "سامانتا داونینگ" ،که "همسر دوست داشتنی من" نام دارد، همه چیز دارند. آن ها صاحب یک خانواده ی زیبا و یک خانه ی دوست داشتنی هستند و همچنین سال های بسیاری از ازدواجی شاد را پشت سر گذرانده اند. اما اکنون اوضاع ازدواج آن ها کمی خراب شده است ... و هنگامی که ازدواجشان نیاز به روحی تازه دارد که زنده اش کند، این زوج ساکن حومه ی شهر چه کاری باید انجام دهند؟ طبیعتا، آن ها مردم را به قتل می رسانند و در مورد تجربه ای که آن ها را به یکدیگر نزدیک می کند صحبت می کنند! هرچه را که قبلا در رمان های معمایی خوانده اید فراموش کنید . "سامانتا داونینگ" ، داستانی واقعا تکان دهنده و تاریک را از دل یک عشق عجیب بیرون می کشد. نوشته های کتاب "همسر دوست داشتنی من" کاملا اعتیاد آور است و هنگامی که آن را خواندید ، دیگر هرگز به همسایگان خود به همان روش نگاه نخواهید کرد.