نام من، نام حقیقی من، اشالین دارکمیر تالین است. من آخرین پسر بازمانده مب، ملکه دربار زمستان هستم و برای او، مرده ام. سقوط من، مانند هر داستان دیگری، از آشنایی با یک دختر شروع شد... اش، پرنس سابق زمستان، همه چیز خود را رها کرد؛ منسب شاهزادگی اش، خانه اش و حتی سوگند وفاداری اش را. همه و همه برای یک دختر... و همه و همه برای هیچ! مگراینکه بتواند روحی برای خود پیدا کند. برای اش ، پرنس یخی، عشق نقطه ضعفی بود که فقط ابلهان و انسانهای فانی میتوانستند داشته باشند. مرگ نافرجام و هولناک عشقش هرگونه احساس لطیفی را که ممکن بود پرنس زمستان داشته باشد، کشته بود یا حداقل خودش این طور تصور می کرد. اما زندگی همیشه آنطور که تصور میکنیم پیش نمی رود! مگان چیس، دخترک نیمه فانی و نیمه فی، حصارهای سرد و یخی قلب پرنس اش را درهم شکست و با یک سوگند، او را برای همیشه به عنوان شوالیه به خود پایبند کرد. زمانی که تقریبا تمام سرزمین فیری به دست فی های آهنی نابود شد، مگان سوگند را شکست تا جان پرنس را نجات دهد. اکنون مگان ملکه ی آهن است، فرمانروای سرزمینی که هیچ فی زمستان و تابستانی نمی تواند در آن جان سالم به در برد. برای زنده ماندن در سرزمین آهن، اش باید روح و جسم یک فانی را داشته باشد؛ اما آزمون هایی که برای به دست آوردن آن ها باید از سربگذراند، طاقت فرسا و غیرممکن هستند. در طول این راه تاریک و پر پیچ و خم، پرنس موضوعی را متوجه میشود که همه چیز را برای همیشه تغییر می دهد؛ حقیقتی که سیاه ترین باورهایش را به چالش کشیده و به او نشان می دهد که گاهی برای بزرگترین فداکاری، به چیزی بیش از شجاعت نیاز است. شوالیه آهن، چهارمین و آخرین کتاب از سری کتابهای "فی آهنین"، نوشته جولی کاگاوا است. این کتاب از زبان اش نوشته شده و ماجرای تلاشهای را او برای پیدا کردن روح خود و زندگی دوباره با مگان در سرزمین آهن، شرح میدهد.