کتاب پیش رو مجموعه ی شش یادداشت به هم پیوسته از طلال ،اسد صبا محمود، جودیت باتلر و وندی براون است. گرچه میتوان مقالات دوم و سوم از اسد) و (محمود را تا حدودی مستقل در نظر گرفت اما مجموعه ی این مقالات به فهم در نمی آیند مگر با قرار دادنشان در ارتباطی متقابل با یکدیگر این متون از خلال ماجرای کاریکاتورهای دانمارکی که در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۸م منتشر شدند به بررسی جایگاه نقد در جوامع غربی و ارتباط سازنده ی آن با مفاهیمی چون سکولاریزم و دین داری آزادی بیان و سرکوب و نیز کنش ورزی انسان معاصر میپردازند. بنا به تجربه ی شخصی از برخورد با این کتاب میتوانم حدس بزنم که مطالعه ی آن میتواند موجب ناراحتی و چه بسا خشم در خواننده البته خواننده ای با ویژگیهایی به خصوص شود. اما این ناراحتی امری به جاست چرا که نویسندگان کتاب آیا نقد سکولار است؟» یک راست به سراغ مفاهیمی می روند که از مبانی بدیهی انگاشته شده ی رویکرد انتقادی محسوب می.شوند آنچه این متفکران با بی رحمی به پرسش میکشند از نظر بسیاری از روشنفکران کنش ورزان و اندیشمندان مدرن، فضایل بی شبهه و اصول اولیه ی تفکر و اصلاحگری انتقادی را تشکیل می دهد. آنها ماشه ی نقد را به سوی خود نقد میچکانند و آن را مستقیم هدف قرار میدهند. این منتقدان با وفاداری بی حدومرز خود به رویکرد ،انتقادی لوازم و تعلقاتی را و امی کاوند که به انسان منتقد مدرن امکان منتقد بودن می دهد. بدین ترتیب نویسندگان این مجموعه به این یگانه سنگر تفکر انتقادی نیز رحم نکرده و به جست وجوی تناقضات و خاستگاههای نقد میروند نقدی که سنگ بنای خود را سکولاریزم و رهایی از امر متعالی می پندارد. اما این بازپرسی از نقد پیش از هر چیز خود نشان از تعلق به نقد دارد؛ تعلقی به مثابه ی در برگرفتن آن همچون خویگانی درونی شده؛ سرباز زدن مدام و نپذیرفتن آنچه که هست آنگونه که هست رویکردی که میشل فوکو در مقاله ی روشنگری چیست؟ آن را خویگان انسان مدرن میداند. در این جا با باتلر موافقم که اسد و محمود علی رغم اعلام فاصله گیری از پروژه ی نقد فوکویی، خود اجراگران نمونه ی آن هستند.